این مثال در مورد آدم ها هم همین طور است. خیلی افراد بدون هیچ هدفی زندگی می کنند و اگر از آنها بپرسید برنامه فردایشان چیست، می گویند: «نمی دانم، حالا تا فردا خدا بزرگه، اصلاً تا فردا کی مرده کی زنده.»
یا اگر بپرسید بعد از اتمام تحصیلات می خواهید چکاری را شروع کنید می گویند: «هر کاری پیش بیاد، باید ببینم چی میشه.»
دوست عزیز! اگر نتوانید وضعیت خود را در آینده مشخص کنید، ناچار محیط اطرافتان، وضعیتی را به شما تحمیل می کند و مثل کشتی بدون مقصدی می شوید که در دریای پر تلاطم اختیارش به دست بادها می افتد.
وقتی هدف نداشته باشید یک زندگی تکراری و بیهوده خواهید داشت. شبها که به رختخواب می روید شوق و انگیزه ای برای از خواب بیدار شدن و طلوع دوباره خورشید ندارید. صبح بدون هیچ انگیزه ای از خواب بلند می شوید. به خود می گویید: «از خواب بیدار شدن من چه فایده ای دارد»
واقعا شما دوست دارید چنین زندگی داشته باشید؟ آیا می خواهید شرایط بیرونی و آدم های اطرافتان سرنوشت شما را به دست بگیرند؟ آیا می خواهید یک زندگی یکنواخت و بیهوده را ادامه دهید؟
اصولاً همه مردم کار و فعالیت می کنند. شما هم در بین اطرافیان خود می بینید که برای خود شغلی دارند از صبح تا شب سر کار هستند اما اگر از همین آدم ها بپرسید هدف آنها در زندگی چیست جواب اکثرشان این است که «اِ اِ اِ نمی دونم» یا «باید راجع بهش فکر کنم»
یا اگر بپرسید از زندگی خود، فعالیت روزانه و شغل راضی هستند جواب می دهند: «نه از سر اجبار است. به خاطر ازدواج مجبور شدم هر چه زودتر شغلی برگزینم، به دلیل بی پولی این کار را انتخاب کردم، به خاطر چشم و هم چشمی با دختر خالم به کلاس آموزشی شنا رفتم و …»
قطعا این افراد هرگز به جایگاهی که دوست دارند و لیاقتش را دارند نمی رسند.
شما هم اگر هدف هایتان را ندانید زندگیتان با شانس، تصادف و جبر شرایط محیطی پیش می رود، به چیزهایی می رسید که برایتان اتفاق بیفتد به جای اینکه خودتان آن اتفاق ها را ایجاد کنید.
درباره این سایت